در این مقاله فانزی با بیان داستانی باستانی و اسطوره ای پیشینه ی شب یلدا را به شما توضیح می دهد. در واقع پیشینه ی شب یلدا به 7 هزار سال قبل بر می گردد؛ به قبل از آیین زرتشت.
در ابتدا تاریکی کل دنیا را فرا گرفته بود. اهورا مزدا امر کرد که ایزد مهر را به دنیا بیاورد. آناهیتا ایزد بانویی باکره بود در دل غاری در رشته کوه البرز که توسط یک درخت سرو بلند پوشیده شده بود ایزد مهر را بکر زایی کرد (بدون وجود هیچ ایزد دیگری به عنوان پدر ایزد مهر این ایزد را همچون نوزادی به دنیا آورد) و بر روی یک گل نیلوفر چهار برگ گذاشت. به یُمن وجود ایزد مهر اهورا مزدا یک ارابه ی زرین که چهار اسب سفید رنگ در پیشاپیش این ارابه بودند به ایزد مهر هدیه کرد. ایزد مهر از مائده های بهشتی خورد و نوشید تا به سرعت قوت بگیرد. رشد زیادی داشت و در یک چشم بر هم زدنی به یک پهلوان بزرگ تبدیل شد. ایزد مهر پا به هر کجا که می گذاشت روشنی و نور و سرسبزی آن جا را احاطه می کرد. مردم همه از وجود این ایزد شادمان و خوشحال بودند. همه ی موجودات هستی خوشحال بودند که پهلوان به این بزرگی پا به عرصه گذاشته است.
اهریمن به شدت ترسیده بود و باید کاری انجام می داد بنابراین گاوی را آفرید (که گاو در واقع نمادی برای انگیزه ی مرگ است) و به زمین فرستاد. یکی از روزهایی که ایزد مهر در حال گشتن روی زمین بود گاوی که اهریمن فرستاده بود را دید و به نبرد با او پرداخت. پنجه در شاخ های این گاو گذاشت و با زور فراوان توانست گاو را بر زمین بنشاند و بر پشت او سوار شود. ایزد مهر این گاو را به حرکت درآورد. این گاو بسیار زورمند و قدرتمند بود و به این راحتی ها تسلیم نمی شد. گاوی که اهریمن روی زمین فرستاده بود فرار می کند اما ایزد مهر با هزار چشمی که داشت و با بینایی و بصیرت اهورایی جای گاو را دوباره پیدا می کند. این بار با نیروی بیشتر او را به درون غار خود می برد و در آن جا به سرعت با تیغی کار گاو را یکسره می کند. این گاو و خون او توانایی این را داشت که زمین را بارور کند. بنابراین اهریمن و یارانش، مورچه ها، عقرب و سایر حیوانات موزی دست به کار می شوند تا نگذارند خون گاو بر زمین بریزد اما ماه تلاش می کند خون و نطفه ی گاو را پاک کند و از این خون و نطفه تمام روییدنی ها و مشی و مشیانه (آدم و حوا) پا به هستی می گذارند.
در گام بعدی دوباره اهریمن یک توطئه ی دیگری را انجام می دهد و قحطی سراسر زمین را فرا می گیرد. هیچ روییدنی ای دیگر بر روی زمین رویش نمی کرد. ایزد مهر با نیزه ی خود بر صخره ای می کوبد و آب به بیرون می جوشد و تمام زمین را شاداب و سر سبز می کند. یکبار دیگر اهریمن باعث می شود که از همان آبی که توسط ایزد مهر از صخره به بیرون جوشیده بود به سیلاب تبدیل شود و همه جا را آب فرا بگیرد. ایزد مهر بعد از این واقعه درخت را به زمینیان هدیه می کند و به آن ها یاد می دهد که چگونه از چوب های این درختان قایق بسازند و خود را نجات بدهند.
سومین توطئه این هستش که از چوب های به دست آمده اهریمن سوء استفاده می کند. از چوب های به دست آمده از درختان آتشی رو بر پا می کند که کل زمین را این خطر آتش سوزی فرا می گیرد. این بار هم ایزد مهر به کمک زمینیان می آید و یک باد و طوفانی را ایجاد می کند و تمام این آتش را خاموش می کند.
اهریمن متوجه می شود که با این نقشه ها نمی تواند حریف ایزد مهر شود. تصمیم می گیرد که یک لشگر عظیم را فراهم کند. تمام نیروها، امکانات و توانایی های اهریمنی خود را به کار می گیرد تا تمام نورها و روشنی ها را از بین ببرد که البته کار سختی بود. مهر و یارانش هم نیرو های خود را جمع آوری می کنند و در روز موعود دو لشکر آماده ی رویارویی با یکدیگر می شوند. ایزد مهر سوار بر گرودنه ی خود که اهورامزدا به او داده است و اهریمن با سپاهیان تاریکی و شر خود به رویارویی با یکدیگر می روند. در پیشاپیش ایزد مهر، ایزد بهرام و گراز های وحشی او حرکت می کنند. دو سپاه مشغول جنگ با یکدیگر می شوند. هر چه توان داشتند به کار می گیرند چون می دانند این نبرد یک نبرد حیاتی و سرنوشت ساز است. در واقع این نبرد، نبرد بین روشنی (نیروهای اهورایی) و تاریکی (نیرو های اهریمنی) است. در میانه ی نبرد به بهرام پهلوان و ایزد عشق، سلحشوری، پاک بازی و ایثار خبر می رسد که اهریمن دسیسه ای برای این نبرد داشته. نیمی از سپاه اهریمن زمانی که حواس سپاه اهورایی به آن ها نبود به زیر زمین رفتند و می خواستند که از فرصت ایجاد شده استفاده کنند و حیات را در زمین از بین ببرند. در این موقعیت باید ایثار و فداکاری کرد. در این جا است که عشق جاری می شود.
ایزد مهر بهرام را به پیشگاه خود فرا می خواند و از او می خواهد که کاری انجام دهد. ایزد بهرام باید یک تنه به مصاف نیمی از نیرو های اهریمن برود. ایزد مهر وظیفه ی سنگینی را بر عهده ی ایزد بهرام می گذارد و او با آغوش باز آن را می پذیرد. ایزد بهرام با تمام یلی و پهلوانی خود شروع می کند به حرکت و در دل زمین می رود.
فلسفه ی شب یلدا از همین جا شروع می شود که ایزد بهرام باید یک تنه به نبرد با اهریمن و سپاهش که به دل زمین رفتند و می خواستند ریشه ی حیات را از بین ببرند برود. این نبرد در آخرین روز پاییز اتفاق افتاد چون طولانی ترین شب سال است و اهریمن فرصت بیشتری دارد تا آسیب خود را وارد کند.
ما انسان ها برای تشکر از ایزد بهرام وظیفه ای داریم. شب طولانی است و سرما بسیار زیاد است. ایزد بهرام در دل تاریکی در حال نبرد است و از گرمای وجودش، قدرت و انرژی ای که دارد می خواهد زمین را گرم نگه دارد که درختان از بین نروند. ما باید بیدار بمانیم و شمع یا آتشی روشن کنیم. با محبت و عشق دور هم جمع شویم و برای او دعا می کنیم و با روشن کردن آتش یا شمعی هرچند کوچک نقش خود را در این نبرد باستانی ایفا کنیم. ما دور هم جمع می شویم و به این ایثار و فداکاری ایزد بهرام پاسخ می دهیم.
ایزد مهر به رنگ سفید شناخته می شود بنابراین روز اول مهر را باید سفید پوشید. ایزد بهرام به رنگ سرخ شناخته می شود بنابراین هر آن چه از سرخی که می توانیم گرد بیاوریم در این شب آماده می کنیم (مثل انار، هندوانه و یا این که لباس قرمز می پوشیم)
جلوی غاری که ایزد مهر به دنیا آمد درخت سرو وجود داشت. در گذشته ما برای گرامی داشت این نبرد اسطوره ای در شب یلدا یک درختچه ی سرو را با نوارهای طلایی و نقره ای در خانه هایمان تزئین می کردیم و در کنار وسایل دیگر شب یلدا می گذاشتیم و دور هم جمع می شدیم.
ایزد مهر و آیین پرستش این ایزد بعدها به اروپا نیز رسید. بعد از این که آیین مسیحیت در این کشورها فراگیر شد بزرگان این دین متوجه شدند که نمی توانند از آیین مربوط به ایزد مهر و میترائیسم چشم بپوشند بنابراین تصمیم گرفتند این داستان اسطوره ای را درونی کنند. به همین دلیل گفتند که حضرت عیسی از مریم باکره به دنیا آمده است. علت این که 4 روز نیز دیر تر از شب یلدا است این است که گروهی که دور هم جمع شدند در محاسبه روزها اشتباهی انجام داده بودند. ارابه ی بابانوئل را هم با توجه به ارابه ی ایزد مهر ایجاد کردند. ایده ی درخت کریسمس نیز به نوعی از درختچه ی سرو تزئین شده ای که ایرانیان در گذشته بر سر سفره ی یلدای خود می گذاشتند گرفته شده است.
وقتی سپیده سر می زند سپاهیان اهریمنی که در آسمان در حال جنگیدن با ایزد مهر و 11 یار او بودند (به جز ایزد بهرام که در دل زمین در حال جنگ است) شکست می خورند. ایزد مهر و 11 یارش دور هم جمع می شوند و شام آخر را می خورند (که در واقع این قسمت هم در آیین مسیحیت دیده می شود). تابلوی سنگ تراش داوینچی که برای شام آخر ایزد مهرِ است را می توانید در موزه ی لوور ببینید (که نماد های این تابلو نیز به گونه ای از این داستان اسطوره ای برداشت شده است). در این شام آخر گاوی را سر می برند و گوشتش را کباب می کنند. شرابی که از تاکی که ایزد مهر رویانده بود در جام می ریزند و از گندم هایی که ایزد مهر پرورش داده بود نان درست می کنند و نان را در جام شراب می زنند و می خورند که این مراسم نیز در مراسم عشای شبانی ای که مسیحیان در کریسمس خود انجام می دهند دیده می شود.
فردای آن روز ایزد مهر پس از شام آخر خود سوار بر ارابه ی خود به سمت خورشید رهسپار می شود. پس از آن زمین روشن می شود و کام روشن کردن زمین به خورشید سپرده می شود.
از آن جا ایزد مهر به طرف غاری که در آن متولد شده بوده حرکت می کند. چون ایزد مهر تمام نیروی خود را استفاده کرده بود ناپدید می شود. پس از آن که خورشید طلوع می کند به صورت یک نوزاد روی گل نیلوفر به دنیا می آید.
گرینویچ به صورت قرار دادی نصف النهار در نظر گرفته شده است در صورتی که نصف النهار اصلی سیستان (زابل که به معنای زایشگاه ی خورشید است) است. تقویم سیستانی باستانی ما ماه اولش از دی شروع می شده و اسم ماه اول در این تقویم کریس بوده و روز اول روز تولد مهر بوده است که در واقع داستان آن در بالا گفته شد.
در قدیم روز اول دی به خاطر تولد ایزد مهر روز تعطیل بود. همه لباس سفید می پوشیدند. هیچ کس حق فرمان دادن به شخص دیگر را نداشت حتی شاه. همه به دل طبیعت می رفتیم و اعتقاد داشتیم که چون روز اول تولد خورشید است خورشید انرژی زیادی دارد و می تواند بیماری ها را از بین ببرد و سلامتی دو چندان شود. در سپیده دم بر بالین کودکانمان هدیه می گذاشتیم (که این را هم در آیین کریسمس مسیحیت می بینیم و در واقع از این داستان باستانی ما گرفته شده است).
این داستان باستانی که متعلق به ایرانیان است را باید در شب یلدا بیان کنیم و نگذاریم که از بین برود. شب یلدا و تمام مفاهیمی که در آن است از همدلی و ایثار و یکی شدن می گوید. در شب آخر پاییز که طولانی ترین شب سال است ما دور هم جمع می شویم تا نگذاریم که اهمیت و احترام وکانون گرم خانواده از بین برود و به ایزد بهرام نشان می دهیم که ما پیام فداکاری او را شنیده ایم.
پژوهشگر استاد آرش فکری (نظریه پرداز و روانشناس تحلیلی) به همت فاطمه خادم
فریده says:
سلام داستان رو خوندم و بسیار جالب بود میشه لطفا بفرمایید منابع این داستان شب یلدا چیه و کجا هستش.مرسی